امیرصالحامیرصالح، تا این لحظه: 8 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
احمدرضا احمدرضا ، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
محمدابراهیممحمدابراهیم، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

کوچولوترین

خوشحالم...

سلام عزیزم...  بلاخره بعد از مدتها صدای قهقهه امروز تو قلب جریحه دارم را تسکین داد...  چه نشاط آور بود شنیدن صدای قهقهه هایی که نزدیک دوسال است انتظارش را میکشیدم... عزیزم همه شادی من دیدن شادی شماست..  خنده های بلند تو امروز  قلبم را آرام کرد...  تو خیلی شیرین وبا نمک شده ای...  واقعا دوست داشتنی تر از همه آنچه فکرش را میکردم...  دلم باز کارهای جدیدترت را میخواهد...  به امید دیدن پیشرفت های زیبایت... 
29 فروردين 1395

نامه دادا احمد رضا به امیر صالح...

سلام..  دوستت دارم دادا، خوبی؟الان چرا کوچولویی ونمیتونی با من حرف بزنی؟ تازه من همیشه هلت میدم وقتی که روی گهواره با‌شی خیلی دوستت دارم داداجون عزیزم..  خیلی کوچولویی،کوچولو،ناز من،... قربونت برم عزیزم.  وقتی که من نیستم باماشینم یا موتورم اگه اجازه دادم بیا دنبالم.  خدا نگهدار.... 
19 فروردين 1395

نامه دادا احمد رضا به امیر صالح...

سلام..  دوستت دارم دادا، خوبی؟الان چرا کوچولویی ونمیتونی با من حرف بزنی؟ تازه من همیشه هلت میدم وقتی که روی گهواره با‌شی خیلی دوستت دارم داداجون عزیزم..  خیلی کوچولویی،کوچولو،ناز من،... قربونت برم عزیزم.  وقتی که من نیستم باماشینم یا موتورم اگه اجازه دادم بیا دنبالم.  خدا نگهدار.... 
19 فروردين 1395

بوی محمدابراهیم...

سلام عزیزم...  ببخشید که زیاد به وبلاگت سر نمیزنم.  خودت میدونی که حسابی وقتمو پر کردی.  خیلی ناراحتم به خاطر اینکه اذیت میشی ولی خب چاره ای نیست بلاخره یه روز دل دردات تموم میشه وراحت وشاد زندگی میکنی.  عزیزم چند روزیه خیلی فکرم مشغول داداش محمده.  به قول بابایی تو رنگ وبویی از محمدی ومن وقتی تو رو نگاه میکنم رنگ وبوی محمدو میبینم.  این روزا که بزرگتر شدی وحرکاتت قشنگ تر شده نمیدونی چه ذوقی دارم از کنارت بودن ،از نگاه کردن بهت ،از قشنگیاتو ذوق کردنات، خیلی عزیزی امیر. نمیدونم یهو چرا این جمله به زبونم اومد این جمله ای بود که همیشه توی بارداری به محمد ابراهیم میگفتم.  امروز یاد خاطره ی اولین...
19 فروردين 1395
1